![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
تـو آیــۀ والـفـجـری و خـون خـدایـی تو نـفـس مطـمـئـنهای، روح دعـایـی نـیـزه به نـیـزه زخم خورده بر تن تو هـر نـی درون پیـکـرت دارد نـوایی از بس که ذرّه ذرّه بودی مـاه پرسید ای آفـتـاب هـسـتـی زیـنب کـجـایـی؟ پیکر به روی خاک مانده سر به نیزه چـون آیـۀ مــقـطـعـه از هـم جــدایـی دیروز بر دوش نـبی بودی و امروز یحـیای بیسـر، بر سر سرنیـزههایی گرچه تو را دشمن برد منزل به منزل تـو سـاکـن بیت لـلـه کـرب و بـلایـی تا پُـر کـند عـطـر تو آفـاق جـهـان را مـثـل نـسـیـم صـبــح آزادی رهــایـی سوی تو میخواند نـماز غـربـتش را بر زینب خـود کـعـبه و قـبـلـهنـمـایی آرام سـازی با نگـاهی خـواهـرت را بـا دردهـای جــان زیـنـب آشــنــایـی وقتی که بغضی میفشارد حنجرش را دیگر قـلـم میافـتد از دست «وفایی«
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شام غریبان
بعد از تو شور شام غـریبان برای من بغض گـلـو و اشک یتـیـمان برای من شمشیر و تیر و نیزه و خنجر برای تو در قـتـلگـاه پـیـکـر بـیجـان برای من قرآن بخوان به صوت دلارای هاشمی خـون گـلـوی قـاری قــرآن بـرای مـن در قــتــلـگـاه خـنـدۀ دشـمـن بـرای تـو در خـیـمـهگـاه دیـدۀ گـریـان بـرای من لبتشنه دست و پا زدی و دست و پا زدم عریان شدی و این دل ویران برای من وقتیکه پشت هم به سرت نیزه میزدند حال و هوای روضۀ هجران برای من رگهای نـا مـرتب و درهـم بـرای تو جمع اسیر بیسـر و سـامـان برای من خورشید خـیـمه از دل مقتل نظاره کن وقـت غـروب گریـۀ پـنـهـان برای من با بوسهای که سنگ جفا زد به صورتت سـوز و نـوا و آه فــراوان بــرای مـن همراه شمر و خولی و نامحرمان شدم ای وای ازین بلا غم دوران برای من سیـلی به روی غنچـۀ بـاغ تو میزنـند روی کـبـود لالـه و ریـحـان برای من تـو روی خـاک گـرم بیـابـان مقـطـعـه در بـین راه حـسـرت جانـان برای من
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شام غریبان
صبح من رفت و مرا آنچه که باقیست شب است سر تو ذبح شد و اینکه نمردم عجب است آنـقـدر خار فـرو رفـته به پـایم که نگو اصلا انگار که این دشت پر از بولهب است من که همصحبت پیغمبر و زهرا بودم چه کنم هم سخـنم حـرملۀ بیادب است شمر دور و بر زنهای حرم میچـرخد برسانید به عباس که وقت غضب است چـه شـده از تـه گـودال صـدا مـیآیــد؟ ساربان رفته جلو ناقهاش اما عقب است من که تا حـال بدون تو نکـردم سفـری پیش رویم سفر کوفه و شام و حلب است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
الا سفـر به سوی کـربـلا کنید امشب همه زیارت خـون خـدا کـنـید امشب اگر به جانب مـقـتل عـبـورتـان افتاد برای حضرت زهرا دعا کنید امشب برای آنکه رود در کـنـار نعـش پدر رقـیه را به بیـابـان رهـا کـنید امشب نـمـاز وتـر به جـا آوریـد بـنـشـسـتـه به دخت شـیـرخـدا اقـتدا کـنید امشب عـلـم بـه دسـت بـگـردیـد دور آل الله گره ز کـار عـلـمـدار وا کـنید امشب اگر به خـانـۀ خـولی عـبـورتان افتاد زیـارت سـر از تن جـدا کـنید امشب ستمگـران! به پیـمـبر قسم عـزادارند به آل فـاطـمه کـمتر جـفا کنید امشب الا تـمـام مـلائـک! به قـتـلـگـاه آئـیـد ز گریه شور قیامت به پا کنید امشب به سوز سینۀ «میثم» چنان بریزید اشک که حق خـون خـدا را ادا کنید امشب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
زخم روی تنت آنروز که لب وا میکرد مرهم از پـنـجـرۀ بُـهْـت تماشا میکرد تا بـیـایی و قـدمرنـجـه به گـودال کـنی نیزه بر قامت رعـنای تو قد تا میکرد دخترت مویهکـنان پـشت سرت میآمد خواهرت مویکنان داشت تمنا میکرد شوق یعنی وسط نطق تو سرنیزۀ شمر سـر بوسـیدن لبهای تو دعـوا میکرد عید اعـدای تو بود و پسر ذیالجـوشن چکمۀ تازه در آن هول وبلا پا میکرد سخت اگر ذبـح شدی معرفت آهن بود همه دیـدنـد که خنجـر چه تقلا میکرد آه ای زاهــد بـیپـیـرهـن کــرب و بـلا چه کسی چون تو چنین پشت به دنیا میکرد اگر این کار جنون نیست بگو پس ز چه روی مو پریشان حرمت روی به صحرا میکرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
دخـتری روی زمین و پـدری بر نیزه به دل اهـل حـرم زخـم زد آخـر نیـزه یـاد جـد و پـدر و مـادر و پیـغـمـبرها بوسـههـایی زده بر پیکـر او هر نیزه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شام غریبان
آه از غــم فــراق و شـفــای نـداشـتـه فـریـاد مـیزنـم بـه نــوای نـداشــتــه راحت رسید و سخت مرا تازیانه زد دردسـر اسـت قــوت پــای نـداشــتـه رخت اسـیری است تنم چارهای نبود شـرمـنـدهام ز رخـت عـزای نـداشـته عـبـاس کـو بـلـنـد کـند از زمـین مرا پـای مرا شـکـسـت عـصـای نداشـته امشب به خاک سرد سرم را گـذاشتم من را کـجـا کـشـیـد سـرای نـداشـتـه لطف تو بود موی سـپـیـدم عیان نشد خـون گـلـو به جـای حـنـای نـداشـتـه با دستهای بسته قـنوتم مصیبت است خـون گـریه کن دست دعـای نداشـته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع
رفتن برای تو شد و ماندن برای من بالای نی برای تو، شیـون برای من هـجـده سـر بـریـده از الان برای تـو هشتاد و چار دخترک و زن برای من بـاران سنگ کاش نیـاید به سوی تو یک شهـر تـازیـانهٔ دشـمن برای من خاکستر از حـوالیِ روی تو دور باد افتاد اگر که شعله به خرمن برای من من قـول دادهام بـروم هر کـجا تویی در مـاتـمِ فـراق تو مُـردن بـرای من بر من بـتـاب، نور دل دیدهام حـسین بـا نـایِ بـوتـراب شـکـفـتن برای من
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با سیدالشهدا در غروب روز عاشورا
دارد زمـین بـرای تنت تـنگ میشود گودال دست و پا زدنت تنگ میشود مـادر! در ازدحـام لگـدهای این و آن جـایم کـنـار این بـدنت تـنگ میشـود دیـدم نشـسـته نیـزۀ دشمن به حلـق تو دیــدم دهـانـۀ دهـنـت تـنـگ مـیشـود بسکه وسـیع میشوی از سُـم اسبها خـیلی سـریع پیـرهـنت تـنگ میشود پاشـو که دشمنان تو انگـشـت میبُـرد وقـتی که حلـقـۀ یـمـنت تـنگ میشود دارند غارت حرمت میکـنند و حیف راه به خـیـمـه آمـدنت تـنـگ میشـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت سکینه سلام الله علیها با پدر در غروب روز عاشورا
خضاب زخم شدى با حناى نیزه شکسته پُر است سینهات از رد پاى نیزه شکسته رسیدهام که دوباره سرم به سیـنه گذارم گم است پیکر تو لا به لاى نیزه شکسته کسى ندیده که شاهى به روى خاک بیافتد میان گودى خون با رداى نیـزه شکسته نـه عـادلانـه نـبـود این مـحـبت پـدرانـه تـمام سهـم لـبت شد براى نیـزه شکـسته نشست بر قفس سینهات همان ته گودال بلند شد ز تنت با عـصاى نیـزه شکسته خـراب شد همـۀ خـاطرات کـودکى من گرفته جاى مرا بوسههاى نیـزه شکسته فقط شنیده چو من نیزههاى دور و بر تو وصـیت لب تـشـنه فـداى نـیزه شکـسته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در غروب روز عاشورا
زخم دلم پس ازغمت، دگر بهم نمیرسد به خرمن دلم به جز، آتش غـم نمیرسد بـرادر غـریب من، کجـا ز پـا فـتـادهای صدای یا اُخـیهات، تا به حـرم نمیرسد به جان فاطمه بگو که زندهای حسین من چون قسمی به جان تو، به این قسم نمیرسد لشگری از ستمگران ، تورا احاطه کردهاند فرصت آن که من به تو، تا برسم نمیرسد دخـتر تو تا بـرسد، به مـقـتل تو میدود ز بسکه میخورد زمین، قدم قدم، نمیرسد سرت به نیزه رفته و، تنت فتاده بر زمین دست من از چه بر تن، قلم قلم نمیرسد اگرچه رنگ خون زده، پرده به چهرهات ولی به روشنایی رخت، سپـیـده دم نمیرسد رسـیدهام کـنار تو، به جای تسـلیت مرا به غـیـر تـازیـانـۀ، اهل سـتـم نـمیرسد دل «وفایی» حزین، شده پُر از غم حسین به جان هرکسی که این، درد و الم نمیرسد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
اسب شه آمد ولی با خود سوارش را نداشت بیقرار بیقرار آمد، قرارش را نداشت سالها پا در رکاب حضرت خورشید بود بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد دشت تاب گامهای استوارش را نداشت لحظههایی را که بیاو از سفر برگشته بود لحظههایی را که اصلا انتظارش را نداشت یالهایش گیسوانی غوطهور در خاک و خون چشمهایش چشمهای که اختیارش را نداشت اسب بیصاحب شبیه کشتی بیناخداست صاحبش را، هستیاش را، اعتبارش را نداشت پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد طاقت دل کندن از دار وندارش را نداشت اسبها در قتلهگاه آسیمه سر میتاخـتند کاش شرم دیدن ایل وتبارش را نداشت پیکـری صدپـاره از آوردگاه آورده بود که حساب زخمهای بیشمارش را نداشت کاش دُلدُل بود و دِل دِل کردنش را میشنید لحظهای که حیدر بیذوالفقارش را نداشت بالهایش را همان جا باز کرد وجان سپرد آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
ای کاش دلِ شـمر برایش میسـوخت وقتی که رَگ و تارِصدایش میسوخت ای کـاش نِــمـیکــرد تَـنَـش را دَرهَـم جایی که تمام دست و پایش میسوخت ای کاش که چـشم سر او را میبـست چشمیکه خودش به روضههایش میسوخت ای کـاش یـکـی زیـنـب او را میبـرد تا کـم به نـوای بینـوایش میسـوخت ای کـاش نـمـیشـد سـر او بـر نـیــزه آن سر که سکینه در هوایش میسوخت ای کاش نَـدیـده بـاشـد آن شـاهِ شـهـید دامـانِ خـیـامِ کـربـلایـش مـیسـوخت ای کاش فـقـط خـیـام میسـوخت ولی زینب سَر و، سجاد عبایش میسوخت ای کـاش فـقـط زیـنـب و سـجـاد ولی یک دخترکی گوش و طلایش میسوخت ای کاش نمیسوخت به گـودال حسین صد بار جهان ولی به جایش میسوخت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
گلو و آن بدنی را که مصطـفی بوسید به قـتـلگـاه لبِ تیـر و نـیـزهها بـوسـید و حَنجری که بر آن جای بوسۀ زهراست چه قدر خنجرِ این شمرِ بیحـیا بوسید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
آن کـشته که بردند به یغـما کـفنش را تیر از پی تیر آمد و پـوشاند تنـش را خون از مژه میریخت به تشییع غریبش آن نیـزه که میبـرد سـر بیبـدنش را پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد با خار عـوض کرد گـل پیـرهـنش را زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد شمعی به طـواف آمده پرپر زدنش را آغـوش گـشـایـد به تـسـلای عـزیـزان یا خاک کند یوسف دور از وطنش را؟! خورشید فروزان شده در تیرهگی شام تا بـاز به دنـیـا بـرسـانـد سـخـنـش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
تا باز کرد در دل روضه لهـوف را در خـون تـپـیده دیـد تمام حروف را میدیـد واژههـا همه فـریـاد میزنـند داغی عـظیم و مرثیههای مخوف را میدیـد تیـرها که نـشـانه گـرفـتـهاند خـورشـید چـشـمهای امـام رئوف را آمـادۀ هــجـوم بـه قـلـب مـطـهــرش پُر کردهاند نیـزه به نیـزه صفوف را این دشنههای تشنه به تصویر میکشند بر مشعر الحرام گـلـویش وقـوف را انگـار از ضریح تـنـش باز میکـنند با نعـلهای تـازه دخـیـل سـیـوف را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
کمکم غـروب واقـعـه از راه میرسـید یک زن میان دشت، سراسیمه میدوید این خـیـمهها نبـود که آتش گـرفته بود آتش مـیـان سـیـنـۀ او شعـلـه میکـشید راهی نمانـده بود برایش به غیر صبر باید دل از عـزیـز سفـرکـرده میبـرید مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش قطره به قطره سرخ و غریبانه میچکید آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد بایـد حـمـاسه پشت حـمـاسه میآفـریـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر عاشورا و قتلگاه سیدالشهدا علیهالسلام
نـام حـسین بـردم و عـالـم صفا گرفت از خـانـۀ کـریم، سـلـیـمـان بهـا گرفت منت گذاشت بر سر نوکر که در ازل خاک اضافهای صله داد و گدا گرفت ما را علی برای حسینش خریده است شکـر خـدا که دست گـدا، آشـنا گرفت گرچه برای عـشق تو مَحرم نبـودهایم از مـرهم نـگـاه تو دلها شـفـا گـرفت مـولا به محـضرت کم ما و کـرامـتت شاید شد و ز مرحمـتت کـربلا گرفت حالا که صحبت از حرم و کربلا شده قـلبـم به یـاد کـشـتۀ دشـت بـلا گـرفت از ساعتی که جسم حـسین ناتـوان شد چشمش میان گودی و خیمه خطا گرفت گـرگـان به نیت حـرم و غـارت آمدند چـشم حـرام خـیـمـۀ خـون خدا گرفت حـال مـخـدرات حــرم بـیقــرار شــد دور و بر خـیام حـسین بیحـیا گرفت گـودال و خـیمه و طپش قـلب کودکان زینب میان گودی و خیمه عزا گرفت “وَ الشِّمْرُ جالِسٌ” دل زینب کـباب شد خنجـر حیا نکرد سر او از قـفا گرفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
میان عرش و زمین این چنین طنین افتاد «بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد« نه روی خار زمین پیکرش به خون غلتید به روی خـاک سـتم روی نـازنین افتاد ز صدر زین، چه بگویم که با رخ گلگون به موجی از یم خون خاتم و نگین افتاد نـدارد او بـجـز از تـیـغ قـاتـلـش یـاری به قـتـلگـاه بـلایـی که بیمـعـیـن افـتـاد بریخت خون جبینش به روی لبهایش چو راه تـیـغ ستـمگر بر آن جـبین افتاد گرفت ظلـمت هـستی دوبـاره عـالـم را چراغ چشمۀ عرشی چو بر زمین افتاد تـنـش ز تـیـغ سـتـم پـاره پـاره گـردیده ز پـارههای تنـش رخـنهها به دین افتاد تـمام گـلـشن عـمرش خزان شده، یعنی به زیر حـنجره، شمشیر لاله چین افتاد هـزار و نُهـصد و پنجـاه زخـم او یعنی ورق ورق به زمین مصحف مبین افتاد تمام غـربت او را نموده حس «یاسر» به روی خاک عزایش چو دل غمین افتاد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
تشنگی مثلِ غباری شد توانش را گرفت بیرمق شد چشمها،اشکِ روانش را گرفت تا فرو شد نیزه در حلقش، دلِ زهرا شکست نالههایِ مادری گویا که جانش را گرفت “یا بُنّی” شد پراکـنده به هر جایِ جهان این ندا در قتلگه خیلی امانش را گرفت لعـنتِ هفـت آسمان بر کـینهتوزیِ سنان نیزهای زد بر گلو و خون دهانش را گرفت حرمله پرتاب کرد از چلّهاش تیرِ سهپر قلبِ آقا این طرف ضربِ کمانش را گرفت از رویِ مرکب زمین افتاده با حالِ خراب ذکر یا اللّه و یا مـنّان زبانـش را گرفت شیعیانش را دعا میکرد در گودالِ خون این دعایِ خاص قلبِ مهربانش را گرفت صورتش بر خاک بود و گاه میگفت العطش تشنگی مثلِ غباری شد توانش را گرفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع
بعد یک عمر که با بودن تو سر کردم حـال باید تک و تنهـا به حـرم برگردم من به لبخـند سرِ صبح تو عـادت دارم پس نخور غصه شبیه تو رشادت دارم من بمـیرم اگر این عشق هـلاکـم نکـند سایـهات را ز سـرم کاش خدا کم نکند دشـمـنت از دل گـودال اگر زد سـنگـم تو بمان خیمه خودم میروم و میجنگم با تو هستم پسر فاطمه! خواهش کردم از کنارم نرو مثل همه! خواهش کردم طاقـتم نیست ببـیـنم سـرت افـتاد زمین اینقـدر آه نکـش، خواهـرت افتاد زمین خواهرم، عاطـفۀ خواهریم را چه کنم؟ پـیـرهـن بـافـتـۀ مـادریـم را چـه کـنـم؟ دیدم از دور کسى چکمۀ خود پا میکرد زیر حـلقـوم تو را شـمر تماشا میکرد حاضرم رو بزنم، چنگ به رویت نزنند موى خود را بکنم، پنجه به مویت نزنند
: امتیاز
|